دانلود رمان آذین

در این پست از سایت مگلی ، رمان آذین را آماده کردیم.برای دانلود رمان آذین در ادامه پست همراه سایت مگلی باشید.

دانلود رمان آذین
دانلود رمان آذین

بخشی از پارت اول رمان آذین

_زن حسابی تو تا کی میخوای از جیب من برداری بچپونی تو دهن این پسره ی مفت خور بی خاصیت؟ تا کی میخوای لی لی به لالاش بذاری و حمایتش کنی؟ نمی بینی؟ نمی فهمی؟ یا خودتو زدی به نفهمی تا منو دق بدی؟
_جیب تو؟ از کی تا حالا جیب منو تو داریم؟ امید بچه ی ماست، میخواد پنجاه سالش باشه یا بیست سالش، موظفیم ازش حمایت کنیم. پشتش باشیم و تو این روزا که دستش خالیه، دستشو بگیریم! مگه جرم کرده که تو این گرونی جیبش خالیه؟ مگه تو باباش نیستی؟ مگه من مادرش نیستم؟ اگه الان قرار نیست حامیش باشیم، پس کی قراره باشیم؟
_الان؟ خدایا! تو واقعا خودتو زدی به نفهمی لیلا! نمیخوای بفهمی الان و دیروز نداره، پسرت همیشه یه مفت خور بوده که عادت کرده همیشه مادرش جیبشو پر کنه و پشیزی هم برا باباش ارزش قائل نشه. میخوام بدونم این بشر پس کی قراره آدم بشه؟ کی قراره دستش بره تو جیب خودش؟ مگه فقط امیده که تو این جامعه زندگی میکنه؟ پسرای مردمو ندیدی؟ نمی بینی چطور رو پاهای خودشون وایسادنو علاوه بر خودشون، خانواده شون رو هم حمایت می کنن؟ یا فکر کردی آسم...
دیگر چیزی نمی شنید. هدفون را روی گوش هایش گذاشت و موسیقی تندی را با صدای بلند پلی کرد. تمام تمرکزش معطوف تی وی بود و انگشت هایش مدام روی دسته ی پلی استیشن جابجا می‌شدند. پاهایش را روی میز مقابل کاناپه دراز کرده بود و خوراکی هایی که لیلا برایش آورده بود، دست نخورده باقی مانده بودند.
 به دروازه ی حریف نزدیک شده بود که ناگهان با ایستادن اسرا در مقابلش چشم هایش گرد شد. سرش را بالا آورد و با ناباوری هدفون را از روی گوش هایش برداشت :
_چیکار میکنی دیوانه؟ بیا این ور!
صدای بلند و عصبی اش ذره ای برای خواهر بزرگترش اهمیت نداشت. با چشم هایی سرزنش بار چرخید و این بار دستگاه را خاموش کرد. امید به شدت دسته را روی میز کوبید:
_یعنی استاد رفتن رو مخ منی اسرا‌! لعنت بهت!